شاپور قریب برای فیلم "هفت تیرهای چوبی" از جشنواره سینمایی قاهره جایزه ای دریافت کرده بود
شاپور قریب، کارگردان پیشکسوت ایرانی در ١٦ خردادماه در سن٨٠ سالگی و پس از چند سال دست و پنجه نرم با بیماری آلزایمر درگذشت.
کارنامه هنری او طی سال های طولانی فعالیتش به طرزی شگفت آور متنوع است، علاوه بر نگارش دو کتاب قابل اعتنا و تعداد زیادی فیلمنامه و داستان کوتاه، در میان٢٠ فیلم سینمایی که کارگردانی کرده است فیلم های مهمی در ژانرهای مختلف، از ژانر کودک گرفته تا سینمای عامه پسند به چشم می خورد .
قریب در ١٥ سالگی به تاتر "جامعه باربد" به مدیریت اسماعیل مهرتاش معرفی شد و تا ١٢ سال پس از آن در همان تاتر - ابتدا در کوچه تاتر ملی و بعد در خیابان لاله زار- فعالیت کرد. همزمان با کار در تاتر، دو کتاب به نام های "عصر پاییزی" ( ۱۳۳۹) و گنبد حلبی ( ۱۳۴۱) نیز از او منتشر شد که مورد توجه قرار گرفت - از جمله غلامحسین ساعدی نقدی بر یکی از آنها نوشت-، تا آنجا که به گفته خود او بیشتر دوستان نویسنده اش مانند ساعدی و هوشنگ گلشیری مخالف حضور او در سینما بودند و معتقد بودند او باید به ادبیات بپردازد.
پس از مدتها کار در تاتر به فیلمنامه نویسی روی آورد، در سال ٤٧ در فیلم "سه دیوانه" (١٣٤٧) جلال مقدم در سمت دستیار کارگردان ظاهر شد و در همان سال نخستین فیلم خود "دختر شاه پریون" را نیز روی پرده برد. فیلم ماجرای دزدی جوان بود که در حین سرقت جواهرات دختری ثروتمند ( با بازی فروزان ) به او دل می باخت و پس از قدری کشمکش در نهایت دختر خواستگار دیگرش را رها می کرد تا با او ازدواج کند. فیلم با استقبال خوبی مواجه شد و نام قریب در جرگه کارگردانان ثبت شد.
فیلم بعدی قریب "عروس بیانکا" نیز در سال ٤٩ با بازی فروزان و منوچهر وثوق روی پرده رفت. تهیه کننده فیلم، مهدی میثاقیه قصد داشت با این فیلم منوچهر وثوق را در مقابل فردین مطرح کند اما فیلم همزمان با "کوچه مردها" اکران شد و در مقایسه با این فیلم چنان که میثاقیه انتظار داشت فروش خوبی را پشت سر نگذاشت.
فیلم "ممل آمریکایی" قریب با بازی بهروز وثوقی و گوگوش یکی از پرفروش ترین فیلم های پیش از انقلاب بود
قریب پس از آن دو داستان از رضا میر لوحی،"رقاصه ی شهر"(١٣٤٩) و "کاکو" (١٣٥٠) را روی پرده برد. تا پیش از پیروزی انقلاب، او ٩ فیلم دیگر را نیز کارگردانی کرد که از میان آنها "حسنی"، "هفت تیرهای چوبی" و " سه ماه تعطیلی"، سه فیلمی که به سفارش کانون فرهنگی پرورشی کودکان و نوجوانان ساخته شده بودند با استقبال خوبی در میان منتقدان مواجه شدند.
شاخص ترین آنها، "هفت تیرهای چوبی"، به زندگی کودکان روستایی در شمال می پردازد که با ورود تلویزیون به روستا تغییراتی در آن رخ می دهد. این فیلم با موسیقی به یاد ماندنی اسفندیار منفرد زاده کماکان جزو بهترین تولیدات سینمای کودک ایران به شمار می آید و در آن سالها موفق شد چندین جایزه از جشنواره های داخلی و خارجی از جمله تندیس طلایی جشنواره فیلم کودکان قاهره (۱۹۷۶) را به خود اختصاص دهد.
فیلم هایی نظیر کاکو، غریبه (١٣٥١) و خروس (١٣٥٢) که جزو شاخص ترین فیلم های اولیه قریب هستند در بعضی ارزیابی ها نسبت به آثار فیلمفارسی نمره بالاتری دریافت کرده اند زیرا هرچند تم داستانی آنها به تم های فیلمفارسی نزدیک است اما از ساختاری محکم تر و نسبتا متفاوت برخوردارند که می تواند آنها را در گروه فیلم هایی مانند "کندو" اثر فریدون گله و یا "طوقی" اثر علی حاتمی جای دهد که در آن روزگار به نوعی پلی میان سینمای عام پسند و سینمای پیشرو به شمار می آمدند.
به هر حال دلیل چه کم لطفی منتقدان باشد و چه فروش ناموفق این فیلم ها، قریب برای آنکه درآمد فیلم هایش را تضمین کند کم کم از این نوع سینما فاصله گرفت و به ساخت فیلم های گیشه ای روی آورد، از جمله فیلم "ممل آمریکایی" که به یکی از محبوب ترین فیلم های قبل از انقلاب تبدیل شد. پرطرفدار شدن فیلم تا حدودی به ترانه های گوگوش و ایفای نقش او در مقابل "بهروز وثوقی" باز می گشت اما به هر حال این دو ستاره جوان با کمک فیلمنامه و کارگردانی خوب قریب توانستند بسیاری را به سینماها بکشند.
قریب بعدها در اشاره به تعارض موجود بین آثار متفاوت و فیلم های گیشه ای خود گفت: "کارگردان در سینمای ما اسیر گیشه است. اسیر تهیه کننده است. شما که نمی توانید یک قصه زیر بغل بزنید و به تهیه کننده بگویید من می خواهم این را بسازم. یعنی فیلمی که فیلم خودتان باشد. از زمانی که کلید بخورد تا پایان از هر طرف لت و پار می شود. یک کارگردان در سینما باید خیلی خوش شانس باشد تا بتواند قصه ای را که دوست دارد، بسازد."
بگذار زندگی کنم
در آخرین روزهای سال گذشته عزت الله انتظامی و اصغر فرهادی به عیادت شاپور قریب رفتند
در سال های نخست پس از انقلاب قریب نیز مانند بسیاری دیگر از دست اندرکاران سینمای پیش از انقلاب از فیلمسازی باز ماند و خانه نشین شد. در شرایط دشوار آن سالها قریب حتی اجازه انجام پروژه های کوچک در صدا و سیما را نیز نیافت، به گفته خود او در آن دوران "سینما مثل یک کلاف سر درگم بود" که " خیلی سخت میشد آن را باز کرد."
در سال ١٣٦٥، با ساخته شدن فیلم "بگذار زندگی کنم" با بازی افسانه بایگان و مهدی هاشمی به نظر می رسید که این دوران - که قریب و خانواده اش دشواری های اقتصادی زیادی را در آن پشت سرگذاشتند - رو به پایان باشد. فیلم که به موضوع خانواده و طلاق می پرداخت، توسط منتقدان به باد حمله گرفته شد و اثری "سطحی و اشک انگیز" خوانده شد اما با استقبال چشمگیر مردم تبدیل به پرفروش ترین فیلم سال ١٣٦٦ شد. قریب بعد ها در مصاحبه ای گفت که "تهیه کننده این فیلم از درآمد آن یک هتل در کشور ترکیه ساخته است" و گله کرد که حق او را نداده اند.
یک سال بعد او "سایه های غم" را با تمی مشابه و بر اساس داستانی از "قاضی ربیحاوی" ساخت که موفقیت اقتصادی فیلم قبل را در پی نداشت اما او را دوباره آماج حمله منتقدان کرد. پس از آن قریب فیلم های روزهای بلند انتظار (١٣٦٩)، بازگشت قهرمان (۱۳۶۹)، خانواده کوچک ما (۱۳۷۰)، اشک و لبخند (۱۳۷۳)، کفش های جیرجیرک دار (۱۳۸۱) و سوگند (۱۳۸۷) را روی پرده برد و همینطور تعدادی تله فیلم و سریال - "بچه های کوچه دوازدهم" و "روزگار جوانی" و ...- برای صدا و سیما ساخت، اما خودش بعدها گفت بعد از "سایه های غم" هر چه که ساخته صرفا برای گذران زندگی و پرداختن کرایه خانه اش بوده است.
با شدت گرفتن بیماری آلزایمر، قریب بیش از پیش از یادها رفت و جز خبر دیدارهای انگشت شمار اهالی سینما یا مسئولان وزارت ارشاد با او نامی از او در خبرها نبود. در سال ٩٠ او به عنوان یکی از پیشکسوتان سینمای کودک به جشنواره کودک اصفهان دعوت شد تا مورد تجلیل قرار بگیرد اما همسرش نوشین خانی - دختر "مهدی خانی "، فیلمبردار شناخته شده قبل از انقلاب - ضمن اعلام اینکه قریب بیمارتر از آن است که در این مراسم حاضر شود، به احمد میراعلایی مدیریت بنیاد سینمایی فارابی که مصر بود قریب به اصفهان برود گله کرد که چرا علی رغم قولی که طی عیادت از همسرش داده تخت لرزانی که بنا بود برای او تهیه شود را تهیه نکرده است و افزود از سینمایی که باعث می شود آدم هایش مانند پدر و همسر او به چنین وضعیتی بیافتند "متنفر است" و اینکه "کاغذ" هایی که در این نوع مراسم ها به قریب می دهند برای او و خانواده اش آب و نان نخواهد شد.
"همسر شاپور قریب گفت که از سینمایی که باعث می شود آدم هایش مانند پدر و همسر او به چنین وضعیتی بیافتند "متنفر است" و اینکه "کاغذ" هایی که در مراسم های بزرگداشت به قریب می دهند برای او و خانواده اش آب و نان نخواهد شد."
پس از این مصاحبه در مطبوعات نوشته شد که قریب به عنوان یک سینماگر پیشکسوت که از بیماری سختی نیز رنج می برد ماهانه تنها ١٨٠ هزار تومان در قالب "طرح تکریم" برای گذران زندگی اش از وزرات ارشاد دریافت می کند و ناچار شده است با خانواده اش در ناحیه ای دور افتاده در کرج زندگی کند. پس از دریافت جایزه اسکار توسط اصغر فرهادی، او که پیشتر جایزه نقدی اش در جشن خانه سینما را به قریب اهدا کرده بود به همراه عزت الله انتظامی به دیدار این کارگردان بیمار رفت و ضمن یادکردن از دوران همکاری اش با قریب طی سریال "روزگار جوانی"، خواستار رسیدگی به وضعیت او شد، درخواستی که پس از این دیدار خبری مبنی بر عملی شدن آن منتشر نشد.
قریب که همواره گلایه می کرد فیلمنامه ها و داستان های زیادی دارد که در کتابخانه اش خاک می خورند در مصاحبه ای گفته بود فیلمنامه ای دارد به نام "نخودی" در ژانر کودک که اگر آن را بسازد "دیگر در سینما کاری نخواهد داشت"، اما بیماری اش مهلت ساخت آن را به او نداد. او برای آخرین بار در فیلم سه اپیزودی "ملاقات" (١٣٩٠) در هیبت کارگردان ظاهر شد و هرچند بیماری اش به شدت پیشرفت کرده بود، به گواهی دست اندرکاران طی ١٥ روز فیلمبرداری آخرین اپیزود این فیلم، "ایستگاه آخر" حالش از همیشه بهتر بود و ذهنش به درستی کار می کرد، اما پس از فیلم حال او مجددا رو به وخامت گذاشت، به طوری که همسر و فرزندش را اغلب نمی شناخت.
شاپور قریب به گواهی بسیاری از اطرافیان و اعتراف خودش اهل بده بستان بلد نبود و قاعده بازی در بخش اقتصادی سینما را رعایت نمی کرد، در نتیجه در بیشتر عمر هنری خود به جای پرداختن به سینمایی که دوست داشت درگیر این دغدغه بود که چگونه از طریق هنری که به آن عشق می ورزید زندگی اش را بگذراند. از سوی دیگر شانس با او یار نبود و علیرغم اینکه چندین فیلم پرفروش در پرونده سینمایی پیش از انقلابش دارد هرکدام از فیلم هایی که خودش سرمایه گذاری آنها را بر عهده داشت در گیشه شکست خوردند و نتیجه این شد که او در مصاحبه های مختلفی با تلخکامی بگوید که علیرغم ساخت فیلم های پرفروش هیچ وقت حقش را نداده اند.
گله های گاه و بیگاه همسرش از وزرات ارشاد و بنیاد سینمایی فارابی هم که در مطبوعات منتشر می شد راه به جایی نبرد و این کارگردان سینمای ایران، در تنگدستی درگذشت، در حالی که به گفته همسرش مدام در خیال سینما و گذشته خود غوطه ور بود و فکر می کرد در صحنه فیلمبرداری و مشغول کارگردانی است.